"منطق دموکراتیک" یا "دموکراسی منطقی"؟ (فاصله از اومانیسم تا حق الناس)
در آستانه انتخابات مجلس _ نمایندگی در گام دوم _ ۱۳۹۸
بسمالله الرحمن الرحیم
عنوانی که دوستان فرمودند شاخصهای نماینده تراز گام دوم است. روشن است که مراد از شاخص نماینده تراز بحث از لیستها و آدمها و جناحها و احزاب نیست همینطور راجع به شاخصهای شخصی، که مثلاً یک نماینده چطوری باشد و چطوری نباشد آن هم الآن بحث ما نیست و وقتی داریم راجع به پارلمان، مجلس و نهاد قانونگذار در این سطح و متناسب با این پروژه بزرگ بحث میکنیم یک نگاه نرمافزاری به شباهت و تفاوت نهادهای مثل پارلمان و مجلس در تمدن اسلامی و تمدن غیر اسلامی باید داشته باشیم. شباهتهای معلوم است که هر دویش انتخابات است نهاد پارلمان، قانونگذاری و از این قبیل مسائل.
اما تفاوت مجلس و انتخابات و مردمسالاری در تمدنسازی اسلامی و تمدن اسلامی جدید با تمدنهای غیر دینی یا دینهایی که تمدنساز نیستند یعنی دین غیر تمدنی و تمدن غیر دینی چه تفاوتی دارد اولاً در این بیانیه از مسئولیت نسل جوان تحصیلکرده از دانشگاههای ما مکرر ولو بدون اسم دانشگاه یا تعبیر صنفی، تذکر داده شده و تعطیل شده است. مسئله هوشیاری، سرعت عمل و ابتکار، نگاه انقلابی و تفاوت آن با نگاه غیر انقلابی در حاکمیت، عمل جهادی یعنی چه؟ عمل غیر جهادی و مدیریت غیر جهادی، مقوله تسیلمناپذیری، عبور از سختیها و مشکلات، الگوی نظام پیشرفته اسلامی از ایران چگونه ساخته بشود؟ فاصله بین واقعیتها و آرمانها چگونه تخمین زده بشود و طی بشود؟ امید به آینده، نترسیدن از آینده، خیز برداشتن به سمت آینده، نگاه عقلانی و در عین حال ایدئولوژیک، حماسی، انقلابی به آینده و اینها قابل جمع با هم دیده و تعریف بشوند شناخت ظرفیتهای شناخته نشده در این کشور که فوقالعاده زیاد هستند و ظرفیتهای استفاده شده در گام اول. مرزهای فعلی دانش در رشتههای اصلی که به مقوله نظامسازی و تمدنسازی بیشتر مربوط هستند. عبور از مرزهای دانش در رشتههای مختلف اعم از علوم پایه، علوم طبیعی ریاضی و علوم انسانی و از این قبیل. حالا تعابیر مختلفی اینجاست که من نمیخواهم یکی یکیبه کلمات و واژهها اشاره کنیم. لذا من بیشتر از این متعرض این واژگان نمیشوم گرچه اینها واژگان معناداری است که به نظرم اگر اینها درست در ذهن ما مهندسی بشود واقعاً برای دانشگاه فعال راهکار است. شعار تمدن هم مد روز است همه کشورها تمدن میگویند حتی کشورهای رده سوم که وابسته هستند نه رژیم مستقل سیاسی دارند نه تولید علمی دارند نه نگاهی به آینده دارند اصلاً کارهای نیستند نه انتخابات دارند نه هیچی، آنها هم از این حرفها میزنند شاه هم میگفت ما داریم میرویم به دروازه تمدن بزرگ برسیم. تمدن را همه میگویند رضاخان با شعار تمدن جدید و اصلاحات و رفرم انگلیسیها او را آوردند. رژیم قاجار این اواخر بحث از تمدن و اصلاحات و مدرنیزه شدن میکرد. اصلاً این کارهایی که به پهلوی نسبت میدهند همه از زمان ناصرالدین شاه شروع شد. از خط راه آهن، پلهای جدید، ساختمان جدید، اولین دوربین فیلمبرداری، اولین ماشین جدید اتومبیل، اولین دوربین عکاسی، اولین اعزام دانشجو، همه از زمان قاجار شروع شد میگویند از زمان رضاخان، هیچ کدام اینها از آن زمان شروع نشده، آنچه در آن زمان اتفاق افتاد، اتفاقاً در پروژه سلطه سرمایهداری غرب بر اینجا بود از خط آهن آن تا مسئله کشف و استخراج نفت تا بقیه مسائل. میدانید نفت ایران و انگلیس، در واقع نفت انگلیس بود تا کودتای 28 مرداد در حکومت ایران هیچ کس نمیدانست که چقدر نفت استخراج میشود و به کجا میرود؟ هیچی. حتی یک دفتر حساب کتاب به ایران تحویل نمیدادند کلاً همه کاره اینها بودند کارگرهای سطح پایین آن ایرانی بودند و اجازه نمیدادند وقتی نهضت ملی شدن نفت شد زمان مصدق و کاشانی و نواب، رابطه با انگلیس قطع شد و نفت را ملی اعلام کردند همین کارهایی که با هستهای در زمان شما کردند البته در این سطح، آن موقع سر قضیه ملی شدن نفت کردند همان کاری که اینجا با قضیه ملی شدن انرژی هستهای کردند یعنی تحریم کردند، کشتیهایشان آمدند پالایشگاهها را محاصره کردند و گفتند نمیگذاریم یک کشتی نفتکش بیاید از ایران نفت بخرد. در بازارهای جهانی بانکهای همان موقع تحریم کردند و اجازه ندادند کسی از ایران نفت بخرد گفتند خودتان هم متخصص استخراج نفت ندارید عملاً به سمت فروپاشی صنعت و تعطیلی آن رفت. بعد هم که کودتا کردند آمریکاییها آمدند تا هر دویشان با هم بخورند و بودند تا انقلاب 57. پس بحث تمدن را همه میگویند همه از مدرن شدن، پیشرفت، تمدن میگویند، از ارتجاعیترین و دیکتاتوریترین حکومتهای عالم تا انقلابیترین و مردمیترین آن. چون یک مقولهای است که اساساً جزو وظایف ساختاری حکومت محسوب میشود منتهی اختلاف سر نرمافزار این تمدن عمدتاً مبانی و غایات آن، ارزشهای حاکم بر آن. دوم؛ در حوزه روشهای منوط و معطوف به آن آرمان است و این که چه کسانی هستند چقدر عرضه دارند؟ چقدر صادق هستند و راست میگویند؟ چقدر دانش آن را دارند و از این قبیل.
من در بخش اول عرایضم، برای این که تفاوت مردمسالاری و انتخابات و مجلس قانون گذاری به وکالت از مردم را در یک تمدن اسلامی در بحث گام دوم و انقلاب اسلامی با همین نهاد با تعریف غیر دینی و یا ضد دینی آن، تعریف سکولار یا لائیک روشن بشود اول یک نکتهای در باب فلسفه مردمسالاری و تفاوت این دوتا فلسفه عرض کنم. شباهتهای آن روشن است تفاوت آن باید روشن بشود که خیلی شعاری هم نباشد. بسیاری از مفاهیم مجرد که در آغاز صرفاً نظری هستند و به نظر میرسد که انتزاعی هستند و ممکن است خیلی منشأ آثار عملی نباشند بعد از مدتی اگر پیروانی داشته باشند، مجریان و مروّجانی داشته باشند در زندگی عملی بشر خودش را نشان میدهد. همانطور که میکروب و ویروس در آزمایشگاه توسط چند نفر آزمایشگر کشف میشود و پرورده میشود و یک بیماری جدید تولید میشود یک مرتبه میآید میلیونها نفر را درگیر میکند یا واکسن آن هر دویش. حالا جالب است پزشکی غیر از این که دنبال واکسن است پزشکی استکباری دنبال تولید بیماریهای جدید است. یعنی بیماریها که بخشی از آن، از ایدز و انواع اینها و این هم جالب است که عمده آنها از حیوانات است. از تب آنفولانزای خوکی و جنون خوکی و این کرونا بخاطر خفاش و خفاش خوردن است. این هم خیلی جالب است عمده اینها مربوط میشود به همه چیزخواری که نه بهداشت، نه حلال و حرام، تناسب تغذیه و رژیم غذایی ربطی به انسانیت ندارد هرچه خوردی خوردی! هرچه سیرتان میکند بخور، هرچه میجنبد بخور! نخوردنی هم هست خوردنیاش کن بخور. مهم این است که مزه آن را درست کنی به مزه آن برسی و سیرت کند! ما در حوزه فلسفه احکام حکم أکل شرب که هرچه که به لحاظ جسمی برای بدن، اعصاب، اخلاق، ضرر دارد این حرام است هرچه که حرام شده بخاطر ضرر است ضرر جسمی، روحی، فردی، اجتماعی، درازمدت، کوتاه مدت، دنیوی، هیچی حرام نشده هرچه حرام شده برای ضرر آن است. این همه چیزخواری که ما غذای نجس و پاک نداریم هر حیوانی را میشود خورد کرم و میمون و به هر شیوهای میشود خورد، این که ذبح مهم نیست که رو به قبله باشد و بسمالله گفتن و تشنه نکشتن حیوان، هر حیوانی را، دیدید حیوانات را زنده در حالی که زنده است شوک وارد میکنند نیمه فلج میکنند حیوان زنده است ولی دارند مغز او را میخورند واقعاً صد رحمت به حیوانات. بشر اینطوری وحشی میشود. حیوان را میکوبند کمرش را میشکنند که نتواند تکان بخورد زنده زنده او را میخورند یا میپزند. – یک جمله معترضه دارم میگویم – اکثر این بیماریها در اثر همه چیزخواری و نداشتن رژیم غذایی نجاست، طهارت، حلال و حرام و همینطور روش ذبح است. یکی هم معاشرت بیش از حد انسان با حیوان است. این که میگویند سگ نجس است خوک نجس است معنیاش این نیست که اینها حیوانات بدی هستند حقوقی ندارند اذیتشان کنید، نه بخاطر ظلم به یک سگ جهنمی میشوید سگ حیوان بسیار باوفاست یعنی در نجاست قاطی نشو. یعنی رابطه انسان و سگ، جای رابطه انسان با انسان را نگیرد. سگ را توی رختخواب خود نبر. با سگها زندگی نکن. و الا میگویند مستحب است حیوان در خانه باشد منتهی نه در اتاق خواب و سر سفرهتان، باید یک فاصلههایی را رعایت کرد. حالا شما نگاه کنید منشأ اغلب این حیوانات، همه چیزخواری است و یکی هم همه نوع خواری، شیوه پخت و پز مهم نیست و مخلوط شدن زندگی انسان با حیوان است رابطه با حیوانات است. انواع انگلها و مسائلی که در خوردن انواع حیوانات است و ارتباط نزدیک، همخوری و همخوابی با حیوانات است. این را گفتیم که روشن باشد که بخشی از فلسفه احکام اسلامی میگویند خوک نجس است، میگویند خون نجس است معنیاش این نیست که خون مفید نیست خون نباشد که ما نمیتوانیم زندگی کنیم. خون نجس است یعنی خون وارد خوراک و روابط زندگیتان نشود باید یک فاصلهای باشد. یا ادرار نجس است مگر انسان بدون ادرار و بدون دفع میشود؟ چگونه میگویند با بول و غائط فاصلهتان را حفظ کنید که طهارت داشته باشید. میگویند کفار نجس هستند یعنی کسی که خدا و آخرت را قبول ندارد نجس است. نجس است یعنی چی؟ یعنی به او توهین کن، اذیت کن؟ حقوق او را رعایت نکن؟ ابداً. قرآن میگوید اگر مشکل دارد باید او را کمک کنی حق ندارید توهین کنید اگر با شما سر جنگ ندارند صددرصد باید حقوقشان را رعایت کنید مریض شد به عیادت او بروید. نجس است یعنی مسلمان و کافر زندگیشان را قاطی نکنند زندگی او به آن سمت است و تو به این سمت هستی راهتان جداست. احترام بگذار، حقوقش را هم رعایت کن، کمک خواست بکن، معامله بکن، با کسی دعوا نداریم، لبخند هم بزن، همکاری و تجارت هم میخواهی بکنی بکن، اما زندگیها با هم قاطی نشود معنی نجاست این است.
داشتم عرض میکردم حتی در حوزه پزشکی هم اینها تولید بیماری میکنند. تجارت درد! این هم یک تمدنی است. در یک تمدن علم، روانشناسی، پزشکی، جامعهشناسی علیه بشر استفاده میشود به نفع بشر هم میشود مهم این است که کدام آن نان دارد. تجارت اگر له بشر است میکنند اگر علیه بشر هم باشد میکنند. بمب اتم، بمب شیمیایی، بمب میکروبی، تکنولوژی سکس، فحشا، فروپاشی خانواده، تکنولوژی جاسوسی از حریم خصوصی زندگی مردم، حریم خصوصی افراد، تکنولوژی گسترش مواد مخدر، تکنولوژی کشتارهای سلاح جمعی. در گوآنتانامو نشان میداد که اینها پزشک و تیمهای قوی دارند همه استاد دانشگاه هستند برای کارآمدترین روش شکنجه، روانشناس او میگوید چه کار کن که این چطوری بیشتر زجر بکشد درد بکشد و از پا دربیاید و بشکند. پزشک او میگوید چه کار کن که این بیشتر درد بکشد. مشترکات روشن است همه میگویند، علم، تکنولوژی، مردمسالاری، حقوق بشر، آزادی. همه اینها را میگویند. حالا تک تک اینها را وقتی میخواهید تعریف کنید میبینید که کنار اشتراکات یک تفاوتهای جدی بنیادینی وجود دارد حتی نگاهش به پزشکی و مهندسی چه برسد به علوم انسانی. همانطور که جنگهای میکروبی اول از تو یک آزمایشگاهی میآید به عنوان کار آزمایشگاهی تئوریهای میکروبی، نظریات خطرناک ضد انسانی در حوزه علوم اجتماعی و علوم انسانی هم از لابراتوآر از یک دانشکده علوم اجتماعی و علوم انسانی بیرون میآید. فاشیزم از کجا بیرون آمد؟ حالا فاشیزم چون همه آن را فحش میدهند و بدنامتر است راحتتر میشود مثال زد و الا لیبرالیزم فاشیزم در شکل دیگری است فاشیزم سرمایهدارهاست. کمونیزم هم فاشیزم دولتی است. لیبرالیزم فاشیزم سرمایهدارهاست. خب اولاً از توی یک حلقه محدود با تعریف نادرست از انسان میآید. با تعریف نادرست غیر انسانی از انسان. انسانشناسی نادرست. فلسف معرفت، معرفتشناسی کج و ماوج. بعد فلسفه ارزشها، فلسفه اخلاق و نادرست، مرکز اخلاق لذت میشود. چه چیزی اخلاقی و خیر است؟ آن چیزی که لذت دارد خب از همین جا شروع کردیم. در فلسفه اخلاق گفتی اصالت لذت مبنای اخلاق است از همینجا استثمار و استکبار و بمب اتم و شکنجه و خیانت جنسی همه را تئوریزه کردی، حتی اگر خودت به همه لوازم آن در عمل ملتزم نباشی یا حتی در نظر واقف نباشی. کار تمام شد تو راه را باز کردی. وقتی مارکس میگوید انسان فرهنگ و ادب و اخلاق و دین همه این مفاهیم، هنر، معنویت، همه روبناست، اصل زیربناست، موقعیت طبقاتی و ابزار تولید است تو فاتحه همه این ارزشهای انسانی را خواندی، همه اینها نسبی، جبری و تابع شد. انسان بیاختیار شد. وقتی فروید ضمیر ناخودآگاه را آنگونه تعریف میکند و عقده اودیپ را مبنای همه فعل و انفعالات بشر تعریف میکند و خدا و فطرت الهی را به این معنا میبرد خب تو دیگر راه را باز کردی، اگر این مبنا را قبول کردی بعداً نمیتوانی بگویی مواظب باشید خانواده فرو نپاشد! مراقب باشید مثلاً 70 درصد یک جامعه حرامزاده نشوند که نمیدانند پدرشان کیست! خب تو این کار را کردی. تو آن موقع که آن حرف را زدی این کار را کردی. زنده نماندی عواقب آن را ببینی، عواقب آن شد. وقتی لیبرالیزم میگوید انسان است و غریزه لذتطلبی و هرکسی فقط به فکر منافع خودش است. عقل، کنیز نفس است. تعبیر صریح هیوم. شما دیگر راه و امکان عقلانیسازی جامعه و تمدن عقلانی را بستید. تو میگویی عقل فقط ابزار در خدمت تمایلات بشر است. عقل بر تمایلات حاکم نمیشود همیشه عقل در خدمت تمایلات است. خب اینها یک جور معرفتشناسی و انسانشناسی است. خب شما ببینید از چیزهایی شروع میشود که معلوم نیست به کجا میانجامد ولی اگر مثل یک دانههای تسبیح پی آن را بگیرید میفهمید ته آن به کجا میرسد. در اقتصاد چه میشود؟ در سیاست چه میشود و با خانواده چه میکند؟ بنیان ارزشها و رفتارها را در یک تمدن یکجور تعریف میکنید پیامدهای آن که ممکن است یک قرن بعد بوجود بیاید در گوشه و کنار زندگی بشر آشکار میشود یک جور دیگری.
یک نکته مربوط به بحث نرمافزاری و فلسفه مردمسالاری و انتخابات است که من به شباهت آن الآن توجهی نمیدهم چون روشن است. به یکی از تفاوتهای اصولی و ریشهای اشاره میکنم و بعد در حوزه قانونگذاری در مجلس تراز تمدنسازی و گام دوم سعی میکنیم به چند شاخص اشاره کنم. انتخابات، دموکراسی، پارلمان و مجلس.
از اومانیزم به لحاظ نظری زیبا انسانی شروع شد! جلوی صحنه دموکراسی، پشت صحنه الیگارشی سرمایهدار. دقت کنید ما میخواهیم از اینجا به شاخصه نظری و تئوری در تفاوت مجلس، نهاد قانونگذاری، مردمسالاری و پارلمان در این دو نوع نگاه تمدنی اشاره بکنیم. وقتی میگوییم دو نوع منظور دوتا نیست، دو نوع و دو سنخ است، در ذیل هر دو سنخ ممکن است انواع و اقسام تمدنهای متفاوت با هم باز هم شکل بگیرد یعنی ما یک سبک زندگی اسلامی نداریم ما سبکهای مختلف زندگی اسلامی داریم. یعنی داخل گفتمان اسلامی محکماتی دارد متشابهاتی دارد. اشتراکاتی هست، تفاوتهایی هست. یعنی باب تفاوت و اختلاف نظر کاملاً باز است.
آن فریب را دقت کنید که مردمسالاری دینی با مردم سالاری سکولار چه تفاوتهایی دارد یک فریب بزرگ به نام مدرنیته سیاسی اتفاق افتاد از وقتی که ماکیاولی آمد از جمهوری یا سلطنت مشروطه حرف زد و سریع گفت که حکومت و سیاست از اخلاق جداست، اخلاقی که میگویند چه خوب است چه بد است اینها اخلاق پیرزنها و اخلاق شخصی است! اخلاق حکومتی فرق میکند درست گاهی ضد اخلاق است که شما به آن اخلاق میگویید. با صادق بودن نمیشود حکومت کرد، بدون دروغ نمیشود حکومت کرد بدون ربا نمیشود ثروتمند شد، بدون عوامفریبی نمیشود بر مردم مسلط شد مردم باید بترسند و باید امیدوار بمانند با ترس و امید باید بازی کنید. اگر باز مجبور شدید بین این دوتا یکی را انتخاب کنید ترس بر آن مقدم است و میگوید همه دارند این کار را میکنند ولی من دارم میگویم که باید هم بکنند و راه دیگری نیست.
خب سکولاریزم سیاسی با ماوکیاولی هابز با این حرفها شروع شده است این یک انسانشناسی خاصی است. این غیر از انسانشناسی انبیاء است. یک جاهایی کاملاً در تعارض با اوست. فریب بزرگی مدرنیته سیاسی این است با شعار انسان و اومانیزم شروع میشود بعد بحث برابری مطرح میشود بعد بحث دموکراسی مطرح میشود ولی خروجی آن توتالیتریزم سرمایهداری میشود حالا این مسیر چطوری شد؟ اینها که عرض میکنم منابع و متون اصلی است که چگونه این تعابیر را به کار بردند؟ این شیوه خالیبندی، مردمسواری به نام مردمسالاری! از اومانیزم بحث شد. بشریت کلی. انسان بماهو انسان. بعد گفتند این مظهر توانایی و قدرت است (خودکفا). آگاهی و آزادی. بعد سوال شد این انسان کجاست؟ روی هواست؟ جزو مُثُل نورانی است؟ در آسمانهاست؟ در عالم مجرد است؟ مابهازای آن روی زمین چه کسانی هستند؟ اول گفته شد که تک تک افراد بشر. این صفاتی که برای انسان کلی گفتیم مصداق آن همه افراد بشر است. تا اینجا هم جالب است. این تعبیری که دکارت دارد که همه به همه چیز و سهمیهشان معترض هستند الا به سهمیه عقلشان! یعنی هرچه به مردم بگویید همه جای دنیا، میگویند چطوری توزیع شده؟ میگویند همه چیز نابرابر توزیع شده. پول، نفت، خانه، احترام، میگویند ظلم کردند. میگویند عقل چی؟ میگویند عقل نه، همه سهم من کلاً داده شده است. من اول صف بودم یک نفر نمیگوید که خدا به من کمتر عقل داده و به یکی دیگر بیشتر داده است! همه میگویند ما عقل کل هستیم. هیچ کس نمیگوید خدا به من عقل داده، همه میگویند خدا به من یک پولی بده به تو یک عقل بده. یعنی من که مشکل عقلی ندارم! خب پس همه به لحاظ عقل قرار شد مساوی تلقی بشوند. حالا یک سؤال؟ آیا همه به لحاظ عقلی مساوی هستند؟ ضریب هوشی آدمها کاملاً مساوی است؟ قدرتشان؟ ارادهشان؟ شرایط و موقعیتشان؟ روحیاتشان؟ همه مثل هم هستند به لحاظ تنبلی و فرزی؟ به لحاظ آی.کیو؟ این یک سؤال. بعضیها گفتند نخیر مساوی نیستند چه کسی میگوید عموعلی سر کوچه با ابوعلیسینا هر دو مساوی هستند یک رأی این در دموکراسی است یک رأی هم او در دموکراسی است اصلاً این غلط است. این عوامسالاری است. اصلاً مردمسالاری که آراء همه با هم مساوی باشد عوامسالاری است. ضد شایستهسالاری است نفی عقلانیت است. باید بر اساس تخصص و شایستگی و علم، رأی و نفوذ داشته باشد. این را هم نگفتند، نظر من نیست، دارم عرض میکنم این سؤالات مطرح شده است در غرب هم چند قرن است مطرح شده، در اروپا از زمان یونان باستان تا دموکراسی رنسانس میدانید چه بحثهایی مطرح شد در همین قرن پیش. گفتند که ما گفتیم همه با هم مساوی هستند ولی منظور ما از هیومن، آن انسانی که از او حرف میزدیم سهتا خصوصیت دارد همه نیستند. باید مرد باشد نه زن. میدانید زنها تا 130 سال پیش اصلاً حق رأی نداشتند و در غرب شهروند نبودند. بعضی کشورها تا 90 سال پیش زنها حق رأی نداشتند. پس باید مرد باشد نه زن. دوم؛ سرمایهدار باشد نه فقیر. میگفتند آنهایی که پول دارند حق دارند برای جامعه تصمیم بگیرند نه گداها. فقرا و گداها برای جامعه چه کار میکنند؟ نیروی کار ساده هستند. سرمایه ثروتمند است که دارد کار انجام میشود. سوم؛ سفید باشند نژادهای سفید یا آنگلوساکسون باشند. رنگینپوست مثل سرخپوست، سیاهپوست و نژادهای دیگر نباشند. وقتی اومانیزم و هیومن گفتند مصداقش این بود. اینها هست. دوستانی که علوم سیاسی و فلسفه سیاسی میخوانند اینها را میدانند. عین عبارات اینهاست. تا همین الآن هم شما میدانید در آمریکا رئیس جمهورها که میآیند عمدتاً از دو حزب هستند نه بیشتر، هیچ کس از حزب سومی تا حالا بالا نیامده و نگذاشتند بیاید. مخصوصاً سرمایهدار باشد. حتی این سنورز که رهبر سوسیالیستها و دموکرات و چپ هست، چپ چپ است اینها مارکسیست و سوسیالیست به معنای چپ که نیستند، چپ لیبرالیزم هستند. خود همین آمار ثروتش را دو – سه میلیون دلار اعلام کرد که من اینقدر دارم و الا نمیتوانی بالا بیایی یعنی سرمایهداری کفِ شرایط است.
خب حالا اول از انسان و برابری انسانها و مساوات و حق مساوی مطرح شد. دکارت در کتاب «گفتار در روش راه بردن عقل» میگوید بین مردم اجماع دارند که عقل از همه چیز بهتر و عادلانهتر تقسیم شده است. هرکسی سهم خودش را چنان تمام میداند که مردمی که در همه چیز دیرپسند و معترض هستند از عقل بیش از آنچه دارند نمیخواهند میگویند هرچه لازم بوده ما داریم به بقیه بدهید! خب عقل مساوی. بعضیها ممکن است بگویید منبع مشروعیت رأی مساوی عقل مساوی است. خب اگر روشن باشد که عقلها مساوی نیست رأی مساوی زیر سؤال میرود. یک وقت گفتند که ثروت مساوی است. اگر ثروتها مساوی نبود رأی مساوی چرا، و لذا گفتند هرکس حداقل اینقدر ثروت داشته باشد حق دارد رأی بدهد و شهروند حساب میشود و الا حق رأی ندارید و لذا اکثراً هم حق رأی نداشتند. در همین قانون اساسی آمریکا هم اینطور بود الآن هم به یک شکل دیگری پیچیدهتر است. نابرابری نژادی، نابرابری جنسیتی، نابرابری طبقاتی، وقتی قرار شد مصادیق اومانیزم در حوزه سیاست و رأی پیدا بشود کاملاً خودش را نشان داد. از آن شعار برابری نتیجه گرفته شد که تک تک افراد بشر قرار شد از آن صفت ممیز بشری اگر سهم برابر دارند مفهوم برابری، لذا این بحث حقوق طبیعی و قرارداد اجتماعی بر اساس حقوق طبیعی که اینها مبنای دموکراسی شد اینها مطرح شد. به عنوان بالاترین ارزش سیاسی و اجتماعی، که دین، مذهب، عدالت، اخلاق، حق، باطل، همه باید بیاید در کنار این چارچوب خودش را تعریف کند یعنی ما هیچ چیز را بدون این قرارداد اجتماعی قبول نداریم.
حقوق طبیعی از وقتی که سکولاریزه شد یعنی گفت حقوق ذاتی ربطی به وحی و خدا ندارد غیر قابل دفاع شد. چون شما چطور میخواهید اثبات کنید که ذاتاً همه حقوقی دارند. چرا اگر حکمت و غایت و فلسفهای بر خلقت بشر و خالق و غایت و مبدأ و معاد و حساب و کتاب و عدل نیست خدای حکیمی وجود ندارد چه کسی گفته ما ذاتاً همه ما به اندازه یک حقوق ثابت قطعی به یک اندازه داریم؟ این ثبات، این قطعیت، این ذات را از کجا آوردی؟ و لذا کلاً حقوق طبیعی زیر سؤال رفت. امروز در نظام دموکراسی لیبرال اصلاً صحبت از حقوق طبیعی نمیشود با این که لیبرالیزم کلاسیک از حقوق طبیعی حرف میزد علیه هم دین هم صریح صحبت نمیکرد. حالا ببینیم حاصل این نظریه در عرصه عمل چه میشود؟ خواهش میکنم دقت کنید. برابری در صفات، بعد به برابری در حقانیت برسیم، سهم هرکس در حقانیت، بعد به برابری در رأی و دموکراسی برسیم اما خروجی آن وقتی بیرون میآید میبینیم باز آدمها برابر نیستند. رأیشان هم برابر نیست. رأس هستند نه رأی. (25:00) باز کسانی که کمپانی سرمایهداری میخواهد آنها باید بالا بیایند. منافع آنها باید تأمین بشود. شما ببینید با انسانیترین شعارها ضد انسانیترین نظامها به نام دموکراسی تولید شده است. و بیش از یک و نیم قرن است دارد ادامه پیدا میکند و بر جهان هم چنگ انداخته و به نام دموکراسی به بقیه ملتها حمله میکند. وقتی اسم برابری آمد قدم بعدی این است که اصالت ریشه با عدد میشود! شما چند نفرید؟ آنها چند نفرند؟ خب نه عقل و استدلال. نه عدالت. عدد بده! شما چند نفرید آنها چند نفر هستند. باز تا اینجا هم آدم فکر میکند دارد به حقوق تک تک افراد احترام میگذارد! بله خب عدد است دیگر پس چی؟ پس غیر عدد؟ اقلیت بیایند بر اکثریت حکومت کنند؟ نه، برای چه اقلیت باید بیایند بر اکثریت مقدم باشند؟ جواب آن روشن است. قدم بعدی برداشته شد.
تا اینجا قرار شد هرچه آراء بیشتر، اصالت و حقانیت بیشتر. تا اینجا روی کاغذ به اینجا رسیدیم. حالا عدد یک مرتبه به افکار عمومی تبدیل شد. یک گام دیگر. شما ببینید پرش چند گام است. صورت مسئله یک دفعه عوض میشود و کسی هم نمیفهمد. از یک چیز و جای دیگری شروع کردی اما حالا با سهتا قدم به افکار عمومی رسید حتی به عدد هم نه، عدد به افکار عمومی تبدیل شد. خب افکار عمومی که منشأ همه ارزشها باشد هر فکری که عدد بیشتری باشد مشارکت بیشتر باشد اصالت بیشتر دارد بیشتر مطابق حقیقت است. هرجا بیشتر هستند آنها درستتر میگویند! خب خود این که یک اشکال فلسفی دارد برای چی؟ یعنی اگر یک عده بیشتری بگویند دو دوتا پنجتا، یک نفر بگوید دو دوتا چهارتاست، ولی همه بگویند دو دوتا پنجتاست! بر چه اساسی میگویید که حقانیت آن طرف است. در رشته تخصصی هم همینطور. مثلاً 100 نفر هستند که نمیدانند رشته پزشکی و مهندسی، معماری چی هست؟ صد نفر هستند، 99 نفر یک چیز بگویند ولی یک مهندس یا یک پزشکی یک چیز دیگری بگوید، چرا حقانیت آن طرف است نه این طرف؟ این یک سؤال است. اینها سؤالاتی است که مطرح شده، اینها همه در مردمسالاری اسلامی جواب دارد که شما هم باید تخصص و شایستهسالاری و عدالت و اخلاق را با عدد ترکیب کنید. نه عدد بدون اینها و نه اینها بدون عدد! یعنی رأی اکثریت باید در چارچوب یک ارزشهایی باشد. قرار نیست اخلاق دموکراتیک باشد دموکراسی باید اخلاقی باشد. منطق را نمیتوانیم دموکراتیک کنیم یعنی چه منطق دموکراتیک بشود؟ یعنی هرچه اکثریت بگویند منطقی است و هرچه اقلیت بگویند غیر منطقی میشود؟ دموکراسی باید منطقی باشد. عدالت دموکراتیک معنا ندارد دموکراسی باید عادلانه باشد. این همان است که میگویند جمهوری اسلامی مردمسالاری دینی، یعنی مردمسالاری دینی در چارچوب دین. در چارچوب عقل و وحی.
حالا این خط را ادامه بدهیم و جلو بیاییم. حالا اگر یک نخبگان و نوابغی نشستند عرقریزی خواص، و روح خاصان دور از امکان درک عوام، یک حقیقت علمی را کشف کردند آن هیچ جایی ندارد اینها به آن به این پروژه آزماشی میگویند. چه مفاهیمی برای کلاهبرداری مطرح شد؟ چپها مدام گفتند تودهها، خلق! راستها و نظام لیبرال گفت اکثریت. مردم. هر دویشان هم یک فرض بود آن تعبیر راستش بود و این تعبیر چپش بود. شد اینها کلمات جادویی، شد مظهر خیر و نیکی و حق مطلق. چون و چرا هم ندارد برای چی؟ برای چه ندارد؟ عدد بیشتر است! حالا باز اسلام راجع به عدد بیشتر یک حکمی دارد میگوید در یک حوزهای در چارچوب حقیقت و عدالت، بله عدد دخالت دارد حقوق اکثریت و حقوق اقلیت، رأی اکثریت و رأی اقلیت اگر در این چارچوب با هم تعارض پیدا کرد حتماً اکثریت مقدم بر اقلیت میشوند و خود این قرارداد اجتماعی میتواند باشد «و افوا بالعقود» قرآن میفرماید به قراردادهای سیاسی و اجتماعیتان اگر خلاف عدالت و اخلاق شرع نیست باید وفا کنید. بگویید چهار سال چهارسال انتخابات است ولو 51 در برابر 49 شد باید چهار سال او تصمیم بگیرد. این خلاف اخلاق و عقل و شرع اگر هست بگو، وقتی که نیست باید قبول کنید. شرعاً هم باید بپذیرید و باید به لوازم آن پایبند باشید نمیتوانید به یک کسی رأی بدهید بعد از دو سال بگوییم ما میخواهیم رأیمان را پس بگیریم ما نمیخواهیم اشتباه کردیم شروع به فحش دادن کنید! نه، باید چهار سال صبر کنید مگر این که خیانتی اتفاق بیفتد. ولی به صرف نقد نمیشود، اعتراض بکن، اصلاح بکن، نقد بکن.
میخواهم بگویم سؤالاتی را که دارم مطرح میکنم معنیاش این نباشد که ما داریم از تقدم اقلیت و اکثریت یا مساوات داریم بحث میکنیم. نه، دارم میگویم از فلسفهاش بپرس، پاسخهای متفاوتی به هرکدام از این سؤالات داده شده است پاسخ اسلامیاش با غیر اسلامی فرق میکند. اسلامی هم در جهان اسلام پاسخهای دیگری دادند. خوارج بین مسلمین هستند که یک جواب دیگری میدهند. خوارج، آنارشیستهای جهان اسلام بودند البته الآن خیلی حرفهایشان را پس گرفتند و یک چیزهای دیگری میگویند من با بعضیهایشان صحبت کردم. با شعار این که هرچه عدد بیشتر، حقانیت بیشتر، چطوری از توی این رژیمهای توتالیتر و حاکمیت کمپانیهای سرمایهداری بیرون آمد؟ برای این که این تهش شد افکار عمومی و امروز مدیریت افکار عمومی یک تخصص است. اصلاً بحث این نیست که نظر مردم چیست تو باید به مردم نظر القاء کنی. شستوشوی مغزی بدهی تو باید سلیقه مردم را عوض کنی. تو میتوانی به عوام یاد بدهی، اصلاً فکر هم نکنند. بحثهای فلسفه ذهن و زبان با بعضی از جداول مقاطع، کمّی نباید بشود ولی میگویند حداقل 80- 85 درصد مردم دنیا را همیشه میشود فریب داد یعنی اصلاً نمیفهمند چه چیزی مغالطه است؟ 80 درصد مردم دنیا فرق مغالطه و سفسطه و غیر سفسطه را اصلاً متوجه نمیشوند و همه جای دنیا میشود کلاهشان را برداری با روش مدیریت افکار عمومی. مثال هم میزنند که چطوری مردم را علیه منافع خودشان بشورانید. چه کنید که با رأی خودشان به خودشان صدمه بزنی. استثمارشان کنی. یک کاری کن فکر کنند خودشان دارند تصمیم میگیرند در حالی که منافع تو دارد تأمین میشود نه منافع آنها. حتی حدودشان چه برسد به حقوقشان.
خب حالا رژیمهای توتالیتر چپ کمونیستی که به اسم خلقها و تودهها آمدند و نظام توتالیتر سرمایهداری راست که به اسم لیبرالیزم و دموکراسی و حقوق اکثریت و اندیویجوآلیزم و فردگرایی، کرامت انسان و آزادی و این حرفها آمد، قدرتهای بیلجام به اسم اکثریت، قدرت مطلق دست یک اقلیت یا حزب کمونیست، حزب حاکم آنجا یا غالباً چندتا کمپانی سرمایهداری صهیونیستی و یهودی این چه اتفاقی افتاد که اینطوری شد؟ آغازهای گوناگونی برای تمدنهای گوناگون وجود دارد به لحاظ انسانشناسی نقطه عزیمت فرق میکند. تمدنها بر اساس مفاهیم مختلف و گاه متضادی ممکن است شکل بگیرند. تاریخ بشر و زندگیها. یک تصور، تصور انسانی است که همه پدیدههای زندگی بشر را قراردادی میبیند. هیچ حقیقتی ماقبل قرارداد وجود ندارد نه اخلاق، نه دین، نه منطق، ما امر غیر قراردادی نداریم آنچه که ما بر آن توافق میکنیم پروتکل میشود از آن به بعد، آن فضیلت و اخلاق و حقیقت میشود! آن عدالت میشود! و الا ما نمیتوانیم قراردادهایمان را بررسی کنیم ببینیم قراردادهای ما عادلانه هست یا نیست؟ اخلاقی هست یا نیست؟ ما باید با قراردادهایمان اخلاق را تعیین کنیم. ما قرارداد میگذاریم که چه چیزی قرارداد هست و چه نیست؟ این که هیچ لزوم ذاتی، هیچ اصالت بذات برای هیچی نیست. این یک نگاه.
یک نگاه هم، نگاه توحیدی و تمدن و انسان الهی. نقطه شروع تمدن الهی کجاست؟ همه پدیدهها حتی طبیعی، اجتماعی و تاریخی، همانقدر که طبیعی هستند الهی هستند. طبیعی در برابر الهی نیست. فیزیک تاریخ و متافیزیک آن. فیزیک جامعه و متافیزیک آن. فیزیک تمدن و حکومت، سختافزار آن و نرمافزار متافیزیک آن. اینها همکاسهاند و نباید از هم تفکیک بشوند. همانقدر لزوم دارد غایت و فلسفه الهی دارد که سختی برای سنگ، نور برای خورشید. چقدر طبیعی است؟ همان قدر الهی است؟ در حوزه نظامسازی و تمدنسازی هم همینطور است.
این تفاوت را ببینید در یک جهانبینی انسان خودبنیاد است. خودبنیاد به این معنا که هیچی بدون تصمیم من و سلیقه من، هیچ چیز، چیز نیست. هیچ چیز چیزی نیست خوب و بدی در کار نیست، درست و نادرستی در کار نیست. معنی خودبنیاد این است که من مرکز عالم هستم! من شروع عالم هستم! من پایان عالم هستم! من میزبانم و خدا را هم در حدی که مهمان باشد میپذیرم و الا همان را هم نمیپذیرم. خدای مهمان را قبول دارم اما خدای میزبان را. خدا مالک نیست خدا مستأجر است من مالک هستم. من تصمیم میگیرم که چه چیزی درست است و چه نادرست است؟ چه مشروع است و چه نامشروع است؟ همه چیز تابع قراردادهای من است. قراردادهای فردی اگر بین صاحبان قدرت و ثروت است یک جور است، اگر غیر آن باشد بخواهید دموکراتیکش کنید باز هم قرارداد اجتماعی است و نگاه کنید که اکثریت کدام سمت میروند. پس دقت کنید که شروع، این هم جالب است میگوید ببینید ما در یک تمدن همه چیز را از علوم اجتماعی شروع میکنیم مشکلاتمان را بررسی میکنیم میگوییم خب این مشکل به اقتصاد مربوط است، این یکی به سیاست مربوط است و این به تعلیم و تربیت مربوط است از کمر قضیه شروع میکنیم یک مشکل مادی را در این عالم در برابر خودم یک مانعی میبینم که این به منافع من دارد صدمه میزند من چه کار کنم که این را حلش کنم؟ بعد سفارش میدهیم مینشینیم با همدیگر پایاننامه مینویسیم سمینار میگذاریم کنگره میگذاریم، پروژه و پایاننامه میدهیم و میخواهیم مشکلات زندگی خودمان را با مشارکت دانشمندان علوم اجتماعی و علوم انسانی حل کنیم برای این که موانع راحتی و زندگی راحتتر را از سر راه برداریم. این معنیاش این است که هیچ تصور ماقبل تجربی و ماقبل قرارداد، هیچ تصور بنیادی از تاریخ، از زندگی، از سرنوشت انسان ما نداریم اصلاً قبول نداریم. مبدأ و معاد یعنی چی؟ اول و آخری وجود ندارد. همین وسط است. عالم یک کتابی است که نه صفحه اول دارد و نه صفحه آخر. این هر چیزی که هست ساختاری است حاصل عمل جمعی بشر، حاصل عمل جمعی ما که بر ما محیط شده، شرایط آنها را بر ما تحمیل میکند ما این تحمیل را باید مدیریت کنیم. این بحران فکری و مشکلات و تزلزلی که در چارچوب این ساخت و این شناخت وجود دارد دیگر ما معیاری برای درست و نادرست بیرون از خودمان نداریم اصلاً سود و ضررها همه نسبی است هیچ سود مطلق و ضرر مطلقی وجود ندارد. راست هم میگوید. وقتی مبدأ و معاد و ابدیت نیست و همه چیز در همین چند دهه است خب دموکراسی یک معنای دیگری پیدا میکند. حکومت یک معنای دیگری پیدا میکند و کارکرد آن فرق میکند. وظیفه حکومت هم فرق میکند. اقتصاد همینطور، سیاست همینطور. قدرت، ثروت، معانی همه چیز عوض میشود شرایط آن عوض میشود خصوصیات آن عوض میشود و کارکرد آن هم عوض میشود. البته مشترکات هم دارد همه چیز معلول علتهای اجتماعی خاص است. علت اجتماعی را بردار معلول میرود. علوم اجتماعی و انسانی که بر اساس این فلسفه مادی شکل میگیرد هیچ تصوری از موجودیت بشر در ارتباط با کل هستی ندارد از کل هستی شروع نمیکند به بشر برسد. همه ابعاد بشر هم برایش مهم نیست بشر یک تعریف خاص دارد بشر یعنی بشر است یعنی جسم بشر، تجارب بشر و لذائذ بشر و بنابراین قراردادهای بشری. همه چیز را از اینجا شروع میکند برخلاف علوم انسانی و علوم اجتماعی که با فلسفه توحیدی شروع میشود. تو اول تکلیف این عالم را روشن کن، من کجا هستم، ما کجاییم اینجا کجاست؟! تکلیف من را قبل از این که به این عالم بیایم و چند سال دیگر که از این عالم میروم روشن کن، هست؟ نیست؟ چطوریست؟ نسبت من را با این عالم روشن کن که این بدن چیست؟ برای کیست؟ چه کسی این را به من داده؟ مگر من خودم این بدن را آوردم؟ چه کسی ما را اینجا آورده؟ چه کسی ما را میبرد؟ مگر به اختیار خودمان آمدیم و میرویم؟ چه خبر است؟ اینجا کجاست؟ اول به این سؤالات جواب بده که اینجا کجاست؟ بعداً چه میشود؟ اصلاً چیزی میشود یا نمیشود؟ از اینجا شروع کن و چند قدم بعد به علوم فنی و تجربی و پزشکی و ریاضی و علوم انسانی و علوم اجتماعی در بستر پاسخ به آن پرسشهای بنیادین بیا حل کن. حضرت امیر(ع) فرمود انسانی که بداند «مِن أینَ؟ فی أینَ؟ إلی أینَ؟» از کجا آمدی و الآن در چه موقعیتی هستی و بعد به کجا خواهی رفت؟ تا اینها را جواب ندهی چطوری میتوانی راجع به انسان تمدنسازی کنی و برایش تصمیم بگیری. این مسئله اصلی است تفاوت بنیادین که بشر فقط با عمل اجتماعی و تاریخی خودش، یک ساختار ناخودآگاه جبرگرایانه بوجود نیاورده پیلهای دور خودش تنیده باشد بعد بگوید ما با کمک علم چه علوم انسانی، چه غیر علوم انسانی میآییم این ساخت ناخودآگاه و جبری را در حوزه شناخت علمی میآوریم بعد شروع میکنیم به تغییر و تصرف درون تا برسیم به آنچه که میخواهیم! نگو برسیم به آنچه که باید. بایدی وجود ندارد آنچه میخواهی. این اصل مبنایی.
و اما دو- سه نکته هم در بُعد دوم خدمت دوستان عزیزم عرض کنم. ما امروز بخصوص نقش دانشگاه مثل شما، ببینید مجلس این لیست میآید، آن لیست میآید افراد سر یک چیزهایی با هم دعوا میکنند بحث میکنند انتخابات بعدی همان حرفها، نظام مالیاتی مشکل داریم، نظام گمرک مشکل داریم، هنوز نمیتوانیم قاچاق را کنترل کنیم، مشکل قانونی داریم، مشکل ساختاری داریم، مشکل مدیریتی داریم. قاچاق، واردات، صادرات، نظام حمایت از تولید، باز واردات – صادرات کنترل نشود. بانک، نظام بانکی و نظام پولی بحث میکنید این که بعضیها میگویند اصلاً فایده ندارد که در انتخابات شرکت کنید اینها برداشت نادرستی است ولی ممکن است استناد به این مسائل بکنند که خب حالا ما مدام رأی میدهیم این لیست میآید، باز رأی میدهیم آن اکثریت رأی میآورد، حرفهایتان با هم فرق میکند اما عملاً مشکلات اساسی هست. ما به یک مجلس و پارلمانی نیاز داریم که کار کارشناسی قوی پشتوانه اینها باشد و الا عوامسالاری و عوامزدگی و عوامفریبی است یک عده هم از آن طرف، زمان انتخابات زمان شکار است. این تیپها را دیدید که یک کسی را میگویند سه سال پیش بستنیفروش بوده، دوچرخه و موتورگازی داشته الآن هزاران میلیارد ثروت دارد. ب. ز- خ.ر – اینها هستند بعد با فلانکس وصل هستند سر نخ را میگیری میکشی یک مرتبه میبینی تُلُپ تُلُپ یک آدمهای عجیب و غریب دارند بیرون میآیند در همین مراحل انتخابات اتفاق میافتد پارلمان اینطوری معنا میشود. حاکمیت سرمایه و سرمایهداری! ما نمیتوانیم یک چنین پارلمانی داشته باشیم. بحثهای عوامانه چه کنیم و چه نکنیم؟ به این سؤالات باید پاسخ داده بشود و نباید بگذاریم هرکسی هر جوری برود. دولت مداخله بکند در بازار مالی یا نکند؟ در بازار انرژی دخالت بکند یا نکند؟ برای بنزین قیمت بگذارد یا نگذارد؟ در بازار ارز، تجارت خارجی، بازار محصولات، آیا قیمتها را در فلان بازار پایین نگه دارد یا رها کند؟ چقدر؟ با چه مکانیزمی؟ آیا بعضی از کارهای خصوصی را دولت تأمین بکند یا نه؟ چرا؟ کدامها؟ شما بروید این سؤالات را از اغلب اینهایی که نامزد میشوند بپرسید جوابی ندارند بدهند تصویب میکنند. این را یک فکری بردارید. نظام پارلمانی و مردمسالاری اسلامی احترام به حقوق مردم و رأی اکثریت مردم، اما یک شرط دیگر هم کنار آن هست، عقل و حل مشکلات مردم. خانوارها و بنگاهها از منابع طبیعی و از زیرساختهای کشور با قیمت پایین تا چه حد بهرهور باشند یا نباشند؟ تا چقدر باید باشند؟ تورم را کنترل بکنیم به هر شکل خوب است؟ چون شما میتوانید به چند شیوه تورم را کنترل کنید بعضیهایش ابرو را درست میکنید چشم را کور میکنید. شما میتوانید تورم را طوری کنترل کنید که تولید نابود شود. میتوانید تورم را طوری کنترل کنید که تولید تقویت بشود. هر دویش میشود. بالا و پایین بردن قیمتها هر کدام یک آثاری دارد چند نفر اشراف دارند و آگاهی دارند چگونه مداخله بکنید انگیزه سرمایهداری در زیرساختها کم میشود؟ تولید محصولات و مصرف بیش از اندازه منابع طبیعی با بهرهوری پایین اتفاق میافتد. اگر بخواهید ثبات اقتصادی در اقتصاد کلان داشته باشیم از آن طرف بخواهیم در بازارها مداخله کنیم، دولت مداخله کند یا نهادهای دیگر مداخله کنند، اگر مداخله نکند نظارت بکند یا نکند؟ چطوری؟ چقدر؟ چون اینها را بحث نمیکنند، میبینید 5 نفر آدم که در یک دانشگاه درجه 2 در فلان ایالت آمریکا درس خوانده مدرکش را گرفته، همین که از آنجا آمده میگویند این شانپورسات اقتصاد است و نیوتن توسعه است! طرف توی اروپا دانشگاه درجه 3 آنجا رفته چقدر کیسهکشی کرده، چقدر کار کرده آخرش هم یک مدرکی گرفته اینجا که میآید آقا علم توسعه! علم بانکداری! کدام علم بانکداری؟ کدام علم توسعه؟ کپی میزند، ترجمه میکند، یک چیزی میگوید ده سال یک مرتبه اقتصاد کشور را به یک سمت میبرند مثل موش آزمایشگاهی. بعد یک جاهاییاش را خراب میکند میگوید نگذاشتند طرح من که این نبود نگذاشتند! سر قضیه برجام هر کاری که خواستید کردید رسماً گفتند میوههایش در راه است بعد اتحادیه اروپا و توهین ملت ما، گفتند آقا حالا میوه ندارد از سایهاش استفاده کنید! سایه که دارد! آمریکا بد است اروپا خوب است، اروپا بد است انگلیس و فرانسه و آلمان خوب هستند! آمریکا خوب است ترامپ بد است. دموکراتها خوب هستند جمهوریخواهها بد هستند. جمهوریخواهها هم خوب هستند ترامپ بد است. اگر راستش را بخواهید ترامپ هم خوب است دور و بریهایش فامیلهایش بد هستند خودش که خوب است! آقا تا کی؟ بر اساس این سیاست خارجی اقتصاد این کشور، عزت این ملت را شش سال گذاشتید گفتند چرخ اقتصاد میچرخد چرخ سانترفیوژ هم میچرخد! حالا هم میگویید نشد! مگر میشود اینطوری بگویید بعد هم یک کار دیگری بشود و بعد هم بگوییم نگذاشتند. حالا جالب است روی موشکهایتان نوشته بودید بر مرگ بر آمریکا، برای همین نشد! آقا تو دستت را اینطوری کردی نشد. میگویند. میگویند چرا شاه هزاران نفر را کشت، انگلیسها و آمریکاییهایی در ایران آمدند گفت تقصیر مردم بود خمینی افراطی بود! صدام حمله کرده، میگویند تقصیر شما بوده که صدام حمله کرده! جنگ تقصیر شما بوده شروع شده، او حمله کرده میگویند تقصیر شما بوده. تحریم شدیم میگویند تقصیر شما بوده، سلیمانی را ترور میکنند میگویند تقصیر شما بوده، برجام نتیجه نمیدهد میگویند تقصیر شما بوده! خب اینجوری که تا آخر هم تقصیر همه است! مدام هم میگویند بهانه به دست دشمن ندهید! منافع ملی را اینطوری نمیشود اداره کرد. من اصلاً به ایدئولوژی کاری ندارم خود منافع ملی همه جای دنیا تعریف ایدئولوژیک دارد، امنیت ملی و منافع ملی مفاهیم ایدئولوژیک هستند. همه جای دنیا اینطور است. قدرت داخلی و قدرت منطقهای کاملاً بهم مربوط هستند قدرت منطقهای توست که پشتوانه قدرت ملی و امنیت ملی است و برعکس. نمیفهمند. تا 5- 6 سال پیش یک مصاحبهای در اینترنت هست ببینید وزیر ما، که کل تخصصی اینها دیپلماسی است و تمام عمرشان را هم در آمریکا زندگی کردند از این بیشتر نباید علم و تجربه و فن و تخصص باشد. موقع انتخابات ریاست جمهوری 7- 8 نفر نشستند یکی از استادها که ایرانی است میپرسد که این برجام که میگویید اینطوری شده اگر یکی دیگر رئیس جمهور شد مخصوصاً این ترامپ که احتمالش هست این که صریح دارد میگوید ما اصلاً برجام را قبول نداریم. پاره میکنیم، بعد چه کار میکنید؟ شما پیش پیش به همهاش عمل کردید و همه را دادید رفت! ایشان میگوید که آقا این حرفها یعنی چه؟ شما معلوم است که دیپلماسی و نظام عالم را نمیدانید که چیست؟ مگر میگذارند، مگر داریم؟ مگر میشود؟ اصلاً امکان ندارد! مگر روشنفکران آمریکا اجازه میدهند؟ روشنفکران آمریکا چه کسانی هستند و کدام گوری هستند؟ کدام روشنفکران آمریکا؟ روشنفکران آمریکا نونخورهای همین نظام سرمایهداری و جزو تینگتانگهای اینها هستند بقیهشان هم که بیکار هستند رسانه ندارند. امثال آن جامسکی را نمیگذارند حرفشان را بزنند. میگوید مگر افکار عمومی در آمریکا اجازه میدهند؟ پس شما واقعبین هم نیستید دیپلماسی هم نمیدانید. آمریکا را هم نمیشناسید. همین حرفهایی که الآن دارند علیه آمریکا میزنند که آی اینها دروغ گفتند و اینها کلاهبرداری کردند خب همین حرفها را 5- 6 سال پیش هرکس میگفت شما میگفتید که اینها کاسب تحریم هستند و اینها میخواهند تحریم باشد اینها دنبال جنگ هستند. بعد از 6 سال تجربه و هزینه دادن، عرض میکنم مجلس، دولت، سیستم ما، سیاست خارجی ما دست این تفکر بزرگترین ضربات را به منافع ملی خواهد زد. حتی اگر اینها سوء نیت نداشته باشند من نمیگویم خائن و فاسد و نفوذی. البته خائن و فاسد و نفوذی هم دارند شما ببینید در همان تیم مذاکرات هستهای، یک نفر حداقل جاسوس بود یکیاش که لو رفت حالا بقیهاش بعداً لو برود نمیدانم رسماً جاسوس بود یعنی با ساعت و خودکارش نشان دادند که فیلم برمیداشته، از انگلیسها هم پول میگرفت، از آمریکاییها هم پول میگرفت. این دیگر عالیترین مذاکرات دیپلماسی بوده است. خروجی آن و نتیجه آن کو؟ به مردم دروغ گفتید. وعده دروغ دادید کلاه مردم را برداشتید. مسئولیت نمیپذیرید و میگویید تقصیر این بود، تقصیر او بود. بعضی از اینهایی که بعد از شهادت سلیمانی آمدند گفتند که قاسم جون گفت! قاسم گفته فلان! انگار که با هم خیلی صمیمی بودند. وقتی قاسم سلیمانی بود در یک جلسهای در شورای امنیت بعضی از همینها با همین شهید سلیمانی دعوا کردند و ایشان با قهر از جلسه بیرون رفت. خب مردم انتخابشان را کردند مردم دهها میلیون نفر زیر پیکر قاسم سلیمانی تروریست آمدند. رهبر تروریستهای جهان، چگوآرای جهان که به قول شما هزاران آمریکایی را کشته است. خب دهها میلیون آمدند. در خود آمریکا در 20 ایالت آمدند عکس سلیمانی را بالا بردند و به عکس ترامپ تف کردند خود آمریکاییها. حالا شما میترسید خودتان توی مردم بیایید، باز طلبکار هستید! این مسیر اگر ادامه پیدا کند در مجلس و دولت جدید من به شما بگویم ما ده سال دیگر هرچه هم که الآن داریم از دست خواهیم داد هیچی هم به دست نمیآوریم. اگر عقل داشتیم با عقل میفهمیدیم ولی کسانی که از عقلشان استفاده نمیکنند باید تجربه کنند. گاهی به این بچه میگویید دستت را توی آتش بزنی میسوزد، این عقل است. محل نمیگذارد میرود، خب برو باید دستت بسوزد. خب حالا که تجربه کردی دستت سوخت، هنوز باز دارند بعضی از اینها میگویند آقا نگذاشتند داشت حل میشود نگذاشتند! تقصیر ما بود. دو – سهتا از این آقایان که همه شما میشناسید و استاد علوم سیاسی و روابط بینالملل و توسعه هستند دو – سهتا اساتیدی که اساتید دانشگاههای مهم ما هستند و 20 سال است جزو اساتید سرشناس هستند همین پریروز در یک مجله مصاحبه کرده میگوید بله آمریکا امپریالیزم بود ما باید درست میفهمیدیم ما اشتباه کردیم من خوشحال شدم گفتم اقلاً فهمیدند که اشتباه کردند ولی آخرش میگوید ما باید یک کاری کنیم غرب از ما مأیوس نشود یک کاری کنیم بهانه به دستشان ندهیم! آقا بهانه اسمش روش هست هر کاری کنیم آخرش بهانه میگیرند و میگویند این دماغتان کج بود یک کمی ابرویت را بالا زدی. بهانه این است. میگوید یک کاری کنیم هیچ بهانهای دست آمریکا نماند وقتی بخواهد بهانه بگیرد میگیرد این آقا آخرش گفته به نظر من، ما کل منطقه را بگذاریم بیایند بگیرند و ایران هم شعارهایش را کنار بگذارد بگوییم اسرائیل بیتربیت است و با مسائل دیگر کاری نداریم هر کاری هم میخواهیم بکنیم در منطقه بکنیم، همسایههای ما را هم کامل محاصره کنید بگذارید ما هم یک کشور عادی زیر سایه شما باشیم. این عبارت اینهاست. بعد از جلسه مجله آن را میگویم اگر خواستید بروید ببینید. آقای دکتر ع. ن. اینها هم ب. ز های هسته علوم سیاسی هستند. میگوید یک سانتفریوژ اگر به عنوان نمادین نگه داریم بس است! چه خبر است چه میخواهیم؟ هنوز اینها ول نمیکنند اینها تا ایران را کتبسته تحویل دشمن ندهند ول نمیکنند.
سؤال: فرمودند به نظر شما منظور از رهبری از این که انتخابات باعث گردش درست نخبگان میشود چیست؟
جواب استاد: واضح است، پس کار انتخابات چیست؟ کارش گردش درست نخبگان است.
سؤال: نظرتان در مورد لیستی رأی دادن چیست؟ آیا رأی دادن حجت شرعی در قیامت برای افراد است؟
جواب استاد: حالا قیامت را من نمیدانم ولی به وظیفه عمل کردن به این معناست که اگر کسانی افرادی را میشناسند بدهند مثلاً من اگر بشناسم ممکن است از لیستهای مختلف انتخاب کنم، اگر نمیشناسید طبیعتاً به آنهایی که لیست دادند رأی بدهید هرکسی هر لیستی را قبول دارد و اعتماد دارد به آنهایی که آن لیست را دادند قاعدتاً باید اعتماد کند راه دیگری نیست بله اشکالی ندارد یا باید به کسی که مستقیماً رأی میدهید اعتماد داشته باشید یا به کسانی که آنها را معرفی میکنند اگر خودت شناخت نداری، راه سومی اگر هست بگویید ما هم بدانیم راه دیگری نیست.
سؤال: گفتند آیا شما اعتقاد دارید که رأی تمام افراد مساوی باشد؟ یا اعتقاد به گذاشتن نخبگان دارید؟
جواب استاد: معتقدم در کارهای تخصصی نخبگان، اما در مسائل عمومی که به حقوق عمومی مربوط است مثل همین انتخابات مردم حق دارند حاکمانشان را انتخاب کنند اینجا معتقدند که در چارچوب شایستهگان رأی اکثریت حتماً باید رعایت بشود. تعبیر رضایت مردم «رضاً الناس»، «رضاً العامه»، اینها در روایات ما زیاد است یکی از اعتراضات حضرت امیر(ع) به خلیفه سوم این بود که چرا بعضی جاها که مردم ناراضی از یک مسئولی هستند چرا باز آنجا او را میگذاری مردم از این خوششان نمیآید، ایشان میگفت من حاکم هستم من باید تصمیم بگیرم که چه کسی کجا باشد؟ خب بله، ولی نظر مردم مهم است. اصلاً مردم ممکن است یک آدمی باشد که دزد هم نباشد ولی از ریخت او بدشان میآید، از طرز حرف زدنش خوششان نمیآید خوب عوضش کن. در چارچوب اصول باید رأی اکثریت حتماً رعایت بشود بله حتماً مخصوصاً در مورد حکومت مردم باید حاکمانشان را قبول داشته باشند امام هم گفت در قضیه ولایت فقیه گفت ولی فقیه منتخب اکثریت ملت.
سؤال: گفتند در برابر نظرات کارشناسی رهبری اگر نظر کارشناسی داشته باشیم باید چه کار کنیم؟ آیا مطرح کردن این در تعارض نظر رهبری نیست؟
جواب استاد: نه، ببینید وقتی تا یک چیزی تبدیل به حکم قانونی نشده، دستور نشده راجع به مسائل عمومی دادن نظر دیگر اشکالی ندارد. همین حالا خیلیها دارند نظراتی راجع به مسائل دیگری میدهند که هم متفاوت با نظر رهبری است و هم اصلاً متناقض با آن است یعنی سریع رد میکنند حتی چیزی است که حکم داده میشود. اختلاف نظر با رهبری کاملاً هم ممکن است هم جایز است هم شرعاً هم قانوناً، امر به معروف و نهی از منکر، با ادبیاتتان نقد کنید هم خصوصی، هم میتوانید بگویید این نظر را رهبری گفتند اشکالی ندارد بگویید من هم این نظر را دارم، اشکالی ندارد همین الآن هم دارند میگویند اما وقتی که رهبری نه اینجا هر جایی حکمی دستوری بدهند مثلاً امام میگوید نظرات همه را شنیدیم ولی باید الآن این اتفاق بیفتد. علیه امام و علیه رهبری در افکار عمومی حرف زدن یعنی زدن انسجام اجتماعی و تهدید جامعه، آن غلط است. یا یک چیزی اعلام میشود میگوید بحث هستهای را رهبری باید به مردم توضیح بدهد سر قضیه جنگ، صلح باید توضیح میدادند توضیح هم میدادند حالا شما ببینید میآیند میگویند ما اینجا این تصمیم را گرفتیم به این دلیل. سر قضیه برجام این شرایط را گذاشتند، میدانم به جایی نمیرسد ولی رأی دادم خیلی خوب بروید من میدانستم نمیشود ولی گفت شما بروید. یعنی دیکتاتوری نباید به خرج داد، اگر رهبری دیکتاتوری به خرج بدهد یا با زبان دیکتاتوری صحبت کند ولایت فقیه نیست. حضرت امیر(ع) در فرمان مالک اشتر، به مالک میگویند که یک وقتی نگویی من آمر هستم من حاکم هستم من دستور میدهم شما باید اطاعت کنید! بله باید این کار بشود و الا حکومت معنا ندارد اما حق ندارید با این ادبیات با مردم حرف بزنید. همه چیز را شفاف به مردم توضیح بده، مشورت بخواه، نظر بخواه، نقدپذیر باش بعد از همه این مسائل، به یک جمعبندیای میرسی که این به نفع جامعه است اعلام میشود آن وقت دیگر درگیر شدن با این قضیه ضربه زدن به جامعه است هیچ جای دنیا هم چنین چیزی را نمیپذیرند وقتی یک چیزی تبدیل به تصمیم حاکمیت میشود نمیپذیرند که خلاف آن، شروع به تضعیف کنی و مثل خوره بیفتی به جان جامعه، این یعنی فروپاشی انسجام اجتماعی. نه اشکالی ندارد نظرات با نظرات رهبری متفاوت باشد خود رهبری که صریحاً گفتند. یک عده گفتند که ولایتپذیری یعنی این که اگر رهبری گفتند ماست سیاه است ما هم بگوییم ماست سیاه است خود ایشان گفت این حرف یعنی چی؟ چه کسی همچین حرفی را زده؟ آن رهبری که بگوید ماست سیاه است خودش مشکل دارد، دیگر حق رهبری ندارد ماست سیاه نیست ماست سفید است. معنی ولایتپذیری این نیست ولی اطاعت مخصوص حکومت دینی نیست در تمام نظامهای عالم دولت مدرن مبنایش بر اساس حقالطاعه و اطاعت است شما الآن در هر کشور سکولار بروید مگر میتوانید اطاعت نکنید هر کشور دنیا بروید مگر میتوانید بگویید من این قوانین شما را قبول ندارم و مالیات نمیدهم! شما را زندان میاندازند یا بیرونت میکنند یا شما را دیوانهخانه میبرند! من آمدم در این کشور قوانین رانندگی شما را قبول ندارم! هیچ جای دنیا که اجازه نمیدهند علیه قانون و ساختار و تصمیم حاکمیت اقدام بکنید ولی اظهار نظر ایرادی ندارد.
سوال: گفتند که رد صلاحیت نمایندگان توسط شورای نگهبان آیا این شیوه و روش عقلانی و اصولی است؟
جواب استاد: این شیوه باید روشن بشود اگر واقعاً در افرادی احراز بشود که اینها مثلاً فساد مالی یا خدای نکرده فساد اخلاقی یا درگیر شدن با اصل مبانی قانون اساسی داشتند اگر مصادیق اینطوری است بله. ببینید در هیچ کشور و در هیچ نظام سیاسی مخالفان قانون اساسی را اجازه نمیدهند که توی رأیگیری بیایند در هیچ کشوری اجازه نمیدهند مخالف قانون اساسی بیاید نامزد بشود و بگوید من میخواهم توی مجلس یا ریاست جمهوری بروم مثلاً در دستگاه حاکمیت بیایم و بر سرنوشت ملت مسلط بشوم اجازه نمیدهند. این در همه جای دنیا همینطور است اما یک وقت هست در مصادیق کسی بحث میکند که فلان کس، فلان کار را کرده، این خلاف بوده یا نبوده؟ فلان کس فلان حرف را زده چه بوده؟ در بحث مصادیق من نمیتوانم داوری کنم مگر بطور مشخص بدانیم قضیه چه بوده، من خبر ندارم راجع به چه کسی چرا و چطوری تأیید صلاحیت یا رد صلاحیت شده؟ ولی خود اینها اعلام کردند که ما به همه نامزدها گفتیم آنهایی که رد شدند گفتیم چرا، خودشان بروند بگویند. ما حق نداریم قانوناً بگوییم ولی خودشان به مردم اعلام کنند. اما این که در واقع، چه اتفاقی افتاده بنده اشرافی ندارم واقعاً مواردش را نمیدانم.
سؤال: اینجا هم پرسیدند این که رهبری میگویند اگر مخالف نظام هم هستید در انتخابات شرکت کنید در حالی که افراد مخالف نظام، نظام را قبول ندارند شرکت در انتخابات چه معنیای دارد؟
جواب استاد: معنیاش این است که ممکن است کسی بگوید من نظام و سیستم را قبول ندارم اما دارم در این سیستم زندگی میکنم و اگر مشارکت در رأیگیری نکنم آمار انتخابات پایین بشود امنیت ملی یا وضعیت کشور ممکن است به خطر بیفتد. من این حکومت را قبول ندارم اصلاً اسلام و ولایت فقیه را قبول ندارم هیچی را قبول ندارم و با این نظام کلاً مخالفم ولی دارم در این کشور زندگی میکنم و میدانم اگر در انتخابات شرکت نکنم و یک اتفاقی بیفتد، فردا امنیت این کشور صدمه میخورد و من هم نمیتوانم زندگی کنم. به این معناست. یعنی چرتکه میاندازید انقلاب را که قبول نداری اما برای منافعت چرتکه که میاندازی، منافع خودت هم با این که مخالف نظام هستی اقتضاء میکند که سطح مشارکت بالا باشد.
سؤال: پرسیدند یک وقتی در سیستمی قرار میگیریم که هنوز نتوانسته است پایههای یک پارلمان اسلامی را داشته باشد بهتر نیست از مدل غربی همان پارلمان استفاده کنیم تا به جای دستوپاگیر حرکت کردن مسیر مشخصی وجود داشته باشد تا پایههای اسلامی آن را ایجاد کنیم و بعد عمل کنیم؟
جواب استاد: ببینید قبل و بعد ندارد ما باید در حین حرکت اصلاح کنیم. میگویند کشتی را میخواهید تعمیر کنید در اقیانوس باید تعمیر کنید نمیتوانید صفر تا صد کل آن را اصلاح کنید باید قطعه قطعه عوض کنید مرمت کنید، امکانات هم هست اما این که مدل غرب عمل کنیم شما در غرب پارلمانی که خلاف منافع سرمایهداری عمل کند، مثلاً کنگره یا سنا در آمریکا، اصلاً چنین کنگره و سنایی وجود ندارد یعنی نمایندهای که علیه سرمایهداری قدرت تصمیم داشته باشد امکان ندارد برود اصلاً نمیگذارند رئیس جمهور بشود. منتهی آنها پیچیده عمل میکنند. ما هزار نفر میآیند بعد رد میکنند بعد اعلام میکنند فلان، سروصدا میکنند! آنجا طوری پیچیده فیلتر میگذارند که ظاهرش این است که چیزی به نام شورای نگهبان نیست در حالی که شورای نگهبان دارند با مبانی کاپیتالیستی. محال است خارج از این دوتا حزب که دوتا فراکسیون یک حزب سرمایهداران هستند کسی بالا بیاید یعنی آنجا نمیگذارند شما این حرفها را بزنید. الآن در پارلمان اروپا، چهارتا نماینده پارلمان اروپا که راجع به هولوکاست علیه صهیونیزم یک کلمه گفتند از پارلمان اروپا اخراجشان کردند دو- سهتایشان را بازداشت کردند. صهیونیست و اسرائیل خط قرمز است. نمیگذارند. بله چیزهایی از پارلمانهای غرب و شرق باید آموخت، نکات مثبتی دارند که در روشها باید آموخت اما این که فکر کنید آنها همین هدف را تعقیب میکنند اینطوری نیست.
سوال: فرمودید برای مصونیت غذایی، نمایندگان مجلس چی؟ با بیعدالتی؟
جواب استاد: مصونیت قضایی به این معنا که نماینده مجلس حق دارد هر کاری دلش بخواهد بکند خلاف قانون، دزدی، جنایت، بیناموسی که نیست آنجا که مصونیت ندارد. بعضیها فکر کردند دیگه توی مجلس بروند هر کاری میخواهند بکنند و هرچه میخواهند بگویند. نه. مصونیتی که میگوید این است که نماینده مجلس در مورد حرفهایی که میزند در چارچوب وظایف نمایندگیاش، سؤال میکند، نقد میکند بحث میکند هیچ کس حق ندارد او را اظهار کند و دادگاهیاش کند و بگوید تو چرا این حرف را زدی؟ اگر در چارچوب قانون اساسی دارد به نمایندگیاش حرف میزند و عمل میکند، مصونیتی که قانون اساسی میگوید این است یعنی نباید بتوانی به نماینده مردم فشار بیاوری او را بترسانی که جرأت نکند امر به معروف و نهی از منکر کند، جرأت نکند سؤال کند، جرأت نکند اعتراض کند به این معناست.
سؤال: آیا بهتر نیست مجلس فقط نقش مشاوره باشد؟
جواب استاد: اصلاً چنین چیزی نیست ولیّ فقیه وظایف خاصی دارد وظیفه مجلس یک وظیفه دیگر است ولی فقیه وظیفهاش کار مجلس نیست، کار دولت نیست کار قوه قضائیه هم نیست. رهبری وظیفهاش در قانون اساسی تعریف میشود، هماهنگی سه قوه، سیاستهای کلی برای سه قوه و نظارت بر این که سه قوه از چارچوب قانون اساسی خارج نشوند حق ندارد به جای مجلس یا دولت یا قوه قضائیه برود قاضی یک دادگاه بشود یا در مجلس قانون بگذرانند و بگویند فلانجا شهردار فلان کس را بگذارید. اصلاً چنین وظیفهای ندارد از مسئولین آن بپرسید. از کسی که تأیید کرده بروید بپرسید. میگویند این آقایی که ایشان اسم برده بخاطر شهرت پدرش به مجلس رفته! حالا من نه نظر مخالف دادم نه نظر موافق. برای خودتان دست بزنید، ایشان یک نظر دادند و ایشان هم یک نظر. اصلاً بحث ما مسئله اشخاص نبود البته حق دارید این مسئله هم درست است از خودشان بپرسید هرکسی ممکن است هر چیزی را بگوید.
هشتگهای موضوعی